پارت سی و هشتم :

برخلاف دفعه‌ی قبل که اومده بودم، این دفعه باغستون مثل غار تاریک و ترسناک بود. یه‌جوری که اگه دعاهام همراهم نبود به غلط کردن میوفتادم!

مهرداد گفت:

- خدا بگم چیکارت کنه مهدی ببین آدم و به چه کارایی وادار می‌کنه!

- نترس، زود تموم می ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.